موضوع انشا از زبان خورشید بنویسید.

فال روزانه

انشا با موضوع از زبان خورشید بنویسید.

من خورشید هستم و سال هاست که می تابم، تولدم یادم نیست، چون شمعی برای تولد خود نیافتم.

می تابم تا راه را برای گمراهان روشن کنم می تابم تا زندگی را به همه هدیه کنم، می تابم تا گرما ببخشم و سردی را از دلها دور کنم…

عدالت را در من ببینید، زمانی که بر همه می تابم همیشه بر همه یکسان تابیده ام و تابیدن را دوست داشته ام درست است که ذره ذره از وجود من کاسته خواهد شد، ولی هنگامی که میبینم که با تابیدن من دیگران رشد می کنن و با کوچک شدن من، آنها قد می کشند و به من نزدیکتر می شوند، شوق تابیدن در من بیشتر میشود و وجودم گرمتر!

ای کاش می توانستم تمام دلهای یخ زده را گرم کنم و آنها را با نور حقیقت خود بیدار کنم ولی افسوس!! همه را دوست دارم ولی.. ولی ای گل آفتابگردان، تو را از همه بیشتر دوست داشته ام، من خود را در تو میبینم، هیچگاه رو از من برنتابیدی و همیشه با لبخند مرا نگاه کردی، از طلوع تا غروب با من هستی و هیچ زمانی خیانت نکردی و شب هنگام، مرا به چشمک ستاره ای نفروخته ای.

گلها چه می دانند که در جایی دیگر گل آفتابگردانی با چشم هایی سرخ شده از بی خوابی شب، انتظار طلوع مرا می کشد! همیشه غروب من طلوعی دیگر را نوید میدهد!

همچنین بخوانید: انشا درباره اگر پول زیادی داشتید چکار می کردید؟

و انسان! خودخواهی و حسادت ، آزمندی و طمع در او تجلی پیدا کرده و چشمانش را با سیاهی دل خود، بر نور من بسته! همه چیز را برای خود میخواهد و همواره ظلم و ستم روا داشته آنقدر بی عدالتی و ظلم ، که من خود را در پشت ماه پنهان می کنم، تا کسی اشکهای مرا نبیند.

ای کاش این بار که طلوع میکنم، همه جا سبز باشد و سیاهی شب، بردل هیچ کس باقی نمانده باشد و تو چه می دانی عاشقی یعنی چه! و تو ای گل زیبای من ، دوستت دارم که همواره به من لبخند میزنی! راستی این را به تو گفته بودم که چقدر شبیه من هستی؟

شما میتوانید انشاهای خود را به آدرس ایمیل enshasara.ir@gmail.com ارسال کنید تا با نام شما در سایت انشا سرا قرار بگیرد.

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *