نقد به معني واقعي كلمه، نكته سنجي و موشكافي است”Criticism” نه به معني، انتقاد و خردهگيري محض و تخريب و عيب جويي و عيب يابي. معهذا، نقد يك روشي فني و علمي است براي رشد و تعالي و بيداري و آگاهي افزون تر و اثربخش تر، از اين حيث، نقد، گشودن راه پيشرفت و توجه دادن به ترقي در زندگي است.
نقد، به معني بررسي و تحليل يك تفكر،انديشه، دانش، متن، اثر و گفتار و رفتار است؛ مثل، نقد ادبي يا هنري و يا مهمتر نقد فلسفي و علمي؛ بنابراين، نقد يك فن و مهارت است، چنين فني كه با تشخيص و تمييز ضعفها و معايب از يك سوي، و محاسن و قوتها، از جانب ديگر باشد و با اصول منطق»درست انديشيدن» و عرف اهل علم سازگار آيد،”Critique” يا فن انتقاد و نقادي اطلاق ميگردد.
بنابراين، نقد به معني واقعي كلمه، نكته سنجي و موشكافي است”Criticism” نه به معني، انتقاد و خردهگيري محض و تخريب و عيب جويي و عيب يابي. معهذا، نقد يك روشي فني و علمي است براي رشد و تعالي و بيداري و آگاهي افزون تر و اثربخش تر، از اين حيث، نقد، گشودن راه پيشرفت و توجه دادن به ترقي در زندگي است.
شخصي كه پس آموزش دانش لازم و گذراندن و تمرين و ممارست مكفي دوره انديشه ورزي، به نقد اهتمام ورزد، توانايي و نيرويي در خود احساس ميكند، كه ميتوان نام آن قدرت را»ترازو شناسي و ميزان داني» گذاشت، يعني، چنين شخصي، تراوزيي براي تشخيص نقد از نسيه ميشود؛ به عبارت ديگر، در چنين حالتي، سنجش و سنجيدن صحت و سقم علمي مطالب، امكان پذير ميگردد اين توان و نيرو و در واقع، اين اثر جديد است كه آدمي را از سطح تقليد به ساحت تحقيق و تفحص فرا ميخواند، چنين شخصي و جامعه اي، منفعل نخواهد بود، اهميت انسان نقاد و جامعه داراي تفكر انتقادي، از همين اثر نوين و قدرت تشخيص و تحقيق ناشي ميشود.
پرسشها و انديشيدن و نقادي آنها است؛ جامعه اي بدلها را به جاي اصلها بپذيرد، جامعه پريشان خواهد بود، قدرت نقد و انتقاد علمي، از قوت تفكر داراي اثر و مولد تفسير و تعبير موثر نشات ميگيرد. اين تفكر، با عقل ورزي و بها دادن به گوهر بي بدليل عقل و خرد، نسبت وجودي و اثري دارد.
در مبحث نقد، به تصور نگارنده، توجه و دقت به تفاوت بين نقد و انتقاد بسي مهم و حايز اهميت است؛ انتقاد صرف، احول بيني و كج نگري و عيبيابي و منفي بافي است؛ يعني، مثلا، پيدا كردن عيوب و نواقص و كاستيهاي يك كتاب و يا اثر هنري و حتي يك مشي رفتاري، چندان كار سخت و صعب نيست، چون، عيوبها، نوعي برآمدگي دارند، زيرا، عيب از جنس نيستي و خلا و ايراد است، در برابر هستي رخشان، ديدن عيب، مثل ديدن سايه و نديدن نور و امر واقع است، فلذا، نقد از منظر تفكراثربخش، تك بيني نيست، بلكه، جامع بيني و باز بيني است، يعني، نقد، هم مثبت بيني است و هم منفي بيني، هم گندم بيني ست و هم كاه بيني. گندمها با كاهها، آميخته و عجبن هستند.
چنين نقدي در صحنه زندگي، اثرگذار خواهد بود، و فراموش نكنيم، آدمي جز نقد زندگي چيزي ندارد. با چنين نگاهي، اثر نقد، بالضروره، استكمال و پختگي و تغيير نگرش و منش و كنش، خواهد، راستي، زندگي، جز نگرشها و منشها و كنشها ديگر، چيست؟
پس بنابراين، نقد در مقابل انتقاد مفرط و مخرب و محرق، قوت و توان مندي فكري و معرفتي و وجودي و اثري است؛ چنين نقدي، جانها را قوي ميكند، وقتي جانها قوي شدند، عقل و انديشه قدرت پرواز و پرورش پيدا ميكند و زندگي و جهان آدمي را دگرگون ميسازد، يعني، جهان عقلاني و انساني.
البته، توجه عميق لازم است، نقد داراي مراتب و درجات و شدت و ضعف است، هر چه نقد، از درون مايه معرفتي و تفكري و عيني و حكمي، بيشتر بهرهمند باشد، در خالص سازي و ارتقاي عيار فكتها و اكتهاي انسان ساخته موفق تر خواهد بود؛ زيرا، خلوص يك مطلب و متن و اثر، با ميزان اعمال خردمندي مناسبت دارد، ريشه نقد در خردمندي و دانشوري و شجاعت شك و ترديد در ميراث گذشتگان و عقايد و باورهاي كهن و خرافات و بي منطق است.
نقد اثربخش، واجد دو سرچشمه و منبع اصلي است: ۱- تفكر و تلقي و تفسير اثربخش، يعني، بن مايه و پيهاي نقد را عقل ورزي و انديشه وري، تمهيد ميكند، چون، هر چيز ديگري محتاج عقل است، ولي عقل محتاج نيست بلكه در فرايند عقل ورزي، منابع ديگر معرفتي و مديريتي»دانش و شرايط» مدد رسان هستند، يعني، گويي، عقل علت مولد و موجده است و امكانات و شرايط و عوامل ديگر، علت معده هستند، ۲- منشا ديگر نقد اثربخش، عمل و اثر هستي و وجود آدميست، يعني، نقد اگر امتداد وجود و اثر وجودي و عقلي و عمل خردمندانه، انسان باشد، در زندگي نافع و خيرمند، خواهد بود.
نقد در كل، نيك انديشيدن است/
هم ظواهر هم خفايا ديدن است
به گزيدن، از خردمندي بود/
نقد در اصل، از فرهمندي بود
نقد در اصل، ارتقاي اعتبار/
چون عيان گردد، عيار و اعتذار
نقد را جانا، تو فرصت فهم كن/
در تحقق نقد را، بس جهد كن