یکی از مسایلی که می تواند دستیابی به توسعه را برای یک کشور به تعویق بیاندازد، از دست دادن و عدم توانایی جامعه در نگهداری از نیروهای انسانی ای است که آنان را خلق کرده و بار آورده است.
به گزارش گروه تحلیل، تفسیر و پژوهشهای خبری، یکی از مسائل مهمی که کشورهای در حال توسعه وجود دارد و بعضاً نسبت به آن بی توجهی و اهمال صورت میگیرد، خروج تحصیل کردگان از کشور و مهاجرت آنان به کشورهای توسعه یافته است.
مسألهای که به معنای از دست دادن آدمهایی است که دولت و جامعه برای رشد و بلوغ آان زحمت کشیده و حالا که زمان به بار نشستن و بهره برداری جامعه از آنان است، خلأ آنان به معنای محرومیت جامعه از تواناییها و آموختههایشان است.
لزوم بررسی علل و دلایل خروج این نیروهای انسانی از طرفی و پیامدهای از دست دادن آنان برای جامعه از سوی دیگر از جمله مسائلی است که نیاز به بررسی و مداقه آن به شدت احساس میشود.
چرا تحصیل کردگان میروند؟
«مجید فولادیان» جامعه شناس و استادیار دانشگاه فردوسی مشهد در تشریح ابعاد انگیزههای مهاجرتی تحصیل کردگان ایرانی به خارج از کشور در گفت وگو با پژوهشگر ایرنا بیان داشت: ما در این مساله چیزی به اسم عوامل فردی نداریم چراکه حتی برای ارضای جاه طلبی فردی یا به نوعی تلاش در راستای پیشرفت فردی هم، اگر در کشور خودمان امکان بروز و ظهورش فراهم باشد، اساساً این مفهوم هم رنگ می بازد.
«عواملی بسیار گسترده در حوزههای مختلف و از طریق نهادهایی متفاوت اثر میگذارند تا پدیدهای به نام مهاجرت و مهاجرت نخبگان در کشور شکل میگیرد که البته درصد عمدهای از آن ساختاری است؛
نهاد آموزش در کشور ما کاری که به طور کلی انجام میدهد این است که در تربیت آدمها مبانی ای را به آنها آموزش و یاد میدهد که به درد حل مسائل خود کشور نمیخورد نهاد آموزش در کشور ما کاری که به طور کلی انجام میدهد این است که در تربیت آدمها مبانی ای را به آنها آموزش و یاد میدهد که به درد حل مسائل خود کشور نمیخورد؛ در نتیجه نهاد آموزش و آموزش عالی ما اساساً نهادی است که صرفاً مسائل انتزاعی را میآموزد نه مسائی عینی که منجر به یک پدیده یا حل مسألهای در جامعه شود».
وی افزود: یعنی این آموزش معطوف به جامعه و حل مسائل کشور در کشور نیست و یک نهاد انتزاعی است. در نتیجه ما عملاً در حال تولید آدمهای توانا برای کشورهای دیگر هستیم. آدمها بسیاری از مسائل را میخوانند و یاد میگیرند در حالی که این جامعه جای به کار گیری آن مبانی نیست. و آن چیزهایی که در این کشور قابلیت کاربست دارند اساساً به افراد آموزش داده نشده اند.
فولادیان در ادامه ضمن تاکید بر ناتوانیهای ساختاری در کشور تصریح کرد: آیا در حوزه اقتصاد اساساً این توانایی وجود دارد که کسانی که فارغ التحصیلان ما هستند جذب کار شوند یا بتوانند وارد مشاغل تخصصی شوند؟
«غیر از اینکه توانمند هستند یا نیستند (که خود این مساله هم به حوزه آموزش بازمی گردد) نرخ رشد اقتصادی منفی ۴ که ما داریم، نشان گر این است که در کشور رکود عمیقی حاکم است و این فضا از طرفی و تورمی که وجود دارد از طرف دیگر، فضای ناکارآمدی را خلق میکنند که تورم باعث احساس ناامنی در آدمها میشود و رکود هم باعث از بین رفتن انگیزه ها».
این هیأت علمی و استاد دانشگاه گفت: دانشجویان من به طور گستردهای سوالشان این است که این کار را هم بکنیم بعدش چه میشود؟ و آیا اصلاً احتمالش هست که بتوانیم در رشته و تخصصمان کار کنیم؟ این نگاه مثبت به آینده و امید به آن، به شدت در بین جوانان ما کم است و این کمبود امید به آینده در نظرسنجیهای اخیر هم به طرزی عجیب و غریب کاهش یافته است (چیزی که تا به حال در این حد سابقه نداشته) و یک دلیل عمده آن این فضایی است که بر حوزه اقتصاد حاکم است.
«در نتیجه در حوزه اقتصاد، چه تورم و چه رکود، باعث شکل گیری انگیزه برای رفتن میشود؛ چرا که فرد به دنبال جامعهای میرود که آنجا حداقل تورم نباشد و یک فضای تثبیت شده باشد، شغل داشته باشد و درآمدی پایدار؛ درآمدی که بتواند آینده شأن را تا حدی به طور مشخص تأمین کند».
فولادیان تاکید کرد: در حوزه سیاست در معنای کلی هم میبینید که مردم نگاهی حاکی از گشایش نسبت به آینده ندارد و امیدی هم از این باب ندارند که وضعشان در آینده بهتر شود. این خیلی مساله مهمی است. شما نگاه کنید در سال ۹۲ و در نظرسنجیهایی که ما خودمان انجام داده بودیم، مردم بشدت امیدوار بودند که در سالهای آینده در زندگیشان گشایش حاصل خواهد شد.
اما نظرسنجی اخیر ما نشان میدهد که متأسفانه قسمت اعظمی از مردم هیچ امیدی به گشایش ندارند و این امید در آنها از بین رفته است، همین دلیل باعث میشود که انگیزهها برای رفتن و خروج از کشور افزایش پیدا کند نظرسنجی اخیر ما نشان میدهد که متأسفانه قسمت اعظمی از مردم هیچ امیدی به گشایش ندارند و این امید در آنها از بین رفته است، همین دلیل باعث میشود که انگیزهها برای رفتن و خروج از کشور افزایش پیدا کند.
«از سمت دیگر در حوزه سیاسی مهم است که وضعیت نگاه هویتی مردم به چه صورت است. در دوره گذشته، جریان به این شکل بود که مردم بسیار به هویت ملی اهمیت میدادند و این مساله برایشان جایگاه مهمی داشت و هویت ملی را موضوعی افتخاربخش میدانستند؛ یعنی نسبت به ایرانی بودن خود احساس غرور و افتخار داشتند؛ اما نتایج نظرسنجیهای جدید نشان میدهد که هویت در ایرانِ امروز نسبت به گذشته متحول شده است؛ چراکه هویت ایرانی نسبت به گذشته افتخار بخش نیست و اهمیت سابق را ندارد و مردم یک هویت جهان وطنی پیدا کرده اند؛ یعنی هویت عام (و هم هویتهای خرد) تقویت شده است. بنابراین مردم ما هویت ملی را که انسجام بخش بوده و آدمها را داخل نگه می داشته و در ایران بودنشان را اهمیت می بخشیده است، متأسفانه از دست داده اند و این مساله رو به کاهش رفته است و این هم یک عامل دیگر است که بر این خروج اثرگذار بوده است.
دانشی که کاربردی نیست
این استاد دانشگاه در پاسخ به این سوال که منظور از رشتهها و مباحثی که افراد را برای خارج از ایران تربیت میکنند، چیست، بیان داشت: رشتههای پزشکی در کشور ما موفق هستند، چرا که قسمت اعظمی از رشتههای پزشکی حالت طرح کار دارند؛ یعنی آدمهایی که دارند در این رشته درس میخوانند، از سال سوم وارد بیمارستان میشوند و با بیمار درگیرند؛ بیماریها را میشناسند و یاد میگیرند که با بیمار و بیماریها چطور رفتار کنند و الی آخر..
در نتیجه این رشته تقریباً جزو رشتههای موفق در ایران بوده است آن هم به دلیل شیوه استراتژی ارائه این رشته و درس دادن آن در کشور؛ اما در رشتههای فنی و اجتماعی و سایر رشتهها خیلی کمتر شاهد این هستید که آدمها درگیر با مسائل بصورت واقعی در جامعه شأن شوند. این مساله در آموزش و پرورش ما بسیار مشهود است چه در حوزه ریاضی و چه حوزههای اجتماعی، بیشتر مسائل به جای جلوههای روزمره و کاربردی مان حالتی تئوریکی و نظری دارند.
«مثلا ما در رشتههای فنی چقدر نیروهایمان را میفرستیم در کارخانهها تا بروند و در آنجا کار کنند؟ و مثلاً با مسائل روز این مشاغل درگیر شوند. در رشته عمران چقدر واقعاً افراد بر سر پروژهها میروند؟ میزان طرح کار و میزان واحدهای عملی ای که در مبانی ما وجود دارد خیلی کم است و بیشتر واحدهای ما از جنس واحدهای تئوریک است تا واحدهای عملی.
بنابراین شما شاهد این هستید که آدمها با مسائل جامعه و صنعت و اجتماعی خیلی آشنا نیستند و فاصلهای با آن دارند؛ این فاصله فاصلهای است که آدمها را دچار مشکل میسازد؛ یعنی آنها را توانمند نمیکند که دانش را برای حل مسائل به کار بگیرند».
«در نتیجه علمی که آدمها دارند به درد حل مسائل جامعه خودمان نمیخورد؛ جنبه تئوریک دارد و خیلی پیچیدهتر است و در نتیجه و با این شیوه آدمها را برای آن طرف تربیت می کنیم».