انشا درمورد روز ناشنوایان

فال روزانه

به من گوش کنید !

به من گوش کنید !

« سرم را آوردم بالا دیدم افسر ایستاده جلوی ماشین با قبض جریمه،‌ گفتم آقا چی کار می‌کنی؟ جریمه برای چی می‌نویسی؟ گفت یک ساعته پشت سرت می‌گم سمند حرکت کن! سمند حرکت کن! کری؟ نمی‌شنوی؟ گفتم مگه برچسب رو روی ماشین نمی‌بینی؟ نمی‌شنوم، ناشنوا هستم.»

این شاید شروع یکی از عادی‌ترین روزهای یک ناشنواست؛ صبحی با توضیح دادن برچسب روی ماشین برای مامور راهنمایی و رانندگی،‌ سر راه رساندن بچه‌ها به مدرسه و مهد کودک. مهدی آبفروش،‌ که دچار ناشنوایی در هر دو گوش است،‌ در مورد باقی ساعت‌های یک روز عادی از زندگی‌اش می‌گوید:

اگر بچه‌ها در مدرسه دردسری درست کرده باشند،‌ یا معلمی بخواهد در مورد آنها با پدر و مادر ناشنوا حرف بزند،‌ مشکل دومی پیدا می‌شود،‌ معلم بی‌حوصله می‌خواهد بداند چرا بچه در مدرسه جیغ می‌زند، یا چرا کسی آماده‌بودن درس‌هایش را چک نمی‌کند؟ توضیح‌دادن این که بچه‌ها در خانه دقیقا با چه چیزی رو به رو هستند برای دیگران کار سختی است. « به معلم می‌گویم آخر وقتی من نمی‌دانم شما به بچه چه درس می‌دهید چه‌طور می‌توانم کمکش کنم؟ ما انتظار داریم که آموزش و پرورش یک بخشی از کار «آموزش و پرورش» را به عهده بگیرد، اما معلم ها از ما می‌خواهند تمام کم‌کاری آنها را هم جبران کنیم،‌ ممکن است برای پدر و مادری که تفاوتی با دیگران ندارند مساله خیلی پیچیده نباشد، ‌اما برای ما دشوارتر است، معلم‌ها می‌گویند مگر ما چقدر حقوق می‌گیریم که بخواهیم همه چیز عالی باشد؟ چه کار می شود کرد. آنها هم حق دارند.»

شغل پیدا کردن برای بسیاری از آدم‌هایی که درگیر نیازهای خاص هستند ‌کار سختی است؛ به‌خصوص در کشوری که آمارهای رسمی‌اش از بیکاری یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر حرف می‌زنند و بدبین‌ها معتقد هستند که بیکاری واقعی در آن رقمی در حدود پنج میلیون نفر را شامل می‌شود، در چنین شرایطی کسی که نیازهای خاص دارد و توانسته شغلی برای خودش دست و پا کند حتما یک قدم از دیگران جلوتر است. « کارهای زیادی هست که برای انجام دادنشان به تمام امکانات طبیعی بدن نیاز نباشد.»  یک ساعت‌ساز می‌تواند با دو انگشت شست و سبابه‌اش کار کند،‌ حتی اگر نتواند روی پا راه برود،‌ شغل‌هایی هست که در آنها به شنوایی برای انجام کار نیاز نیست، « شغل من تعمیر آسانسور است، شنوایی لازم ندارد، ‌یک دستگاه برقی است که باید درست شود و درست‌شدنش هم راه دارد،‌ کارش با چشم و دست انجام می‌شود،‌ اما همه‌اش این نیست که کسی بتواند کاری را درست انجام بدهد.»

« در بازار، ‌وقتی جنسی لازم داریم که بخریم،‌ دردسر حسابی است،‌ فروشنده‌ها حوصله ندارند توجه کنند ببیند آدم چه می‌خواهد،‌ اگر بهشان بگویی که من حرفت را نمی‌فهمم و ازشان بخواهی که روی کاغذ بنویسند، ‌می‌گویند برو آقا از یک جای دیگر خرید کن و  آدم را حواله می‌کنند بیرون.»

از این بدتر هم می‌تواند باشد. « در اداره‌های دولتی که همین‌طور آدم معمولی را صد بار می‌برند و می‌آورند،‌ دیگر کسی که نیازهای خاص دارد کلاهش پس معرکه است،‌ تا می‌رسی بالای میز کسی که باید کارت را انجام دهد، آن‌قدر بی‌حوصله و تند تند حرف می‌زند که آدم اصلا نمی‌فهمد چه می‌گوید، بعد که می‌بینند تعلل می‌کنید آدم را پاس می‌دهند به کسی دیگر،‌ برای هر کاری باید صد بار بروی و بیایی،‌ تا بالاخره یک نفر پیدا شود که وقت بگذارد و طوری حرف بزند که آدم بفهمد چه می‌گوید. بهزیستی که قرار است کمک‌حال دیگران باشد و به زندگی بهتر ما کمک کند، از دیگران بدتر،  کارشناس‌ها را هر دو سال عوض می‌کنند، تا یک نفر می‌آید مراجعان را بشناسد و با آن‌ها همدلی کند،‌ جایش را عوض می‌کنند و باز، روز از نو روزی از نو،‌ نیمی‌شان اصلا نمی‌دانند چه‌طور باید با یک ناشنوا حرف زد،‌ نه صبر دارند که کسی رو به روشان ایستاده لب‌خوانی کند، ‌نه زبان اشاره می‌دانند، آن هم برای خودش داستانی است.»

اما خدا نکند نیاز به کمک‌های فوری پیش بیاید. « همسرم که پابه ماه بود در بیمارستان بستری شد،‌ گفتند باید از داروخانه دارویی بگیرم،‌ دارو را تنها داروخانه سیزده آبان داشت،‌ وسط شهر، ‌در آن شلوغی،‌ نه تابلوی اعلام شماره، نه کسی که راهنمایی کند، چه‌طور می‌شود آدم کسی را در آن جمعیت پیدا کند که بتواند کمک کند؟ با هزار گرفتاری به یکی از تکنسین‌ها گفتم  کسی را پیدا کند راهنمایی‌ام کند،‌ از بین آن همه آدم که آنجا بودند،‌ آخر سر یک نفر را از ته داروخانه آوردند که چون برادرش کم‌شنوا بود زبان اشاره می‌دانست،‌ در صورتی که خارج از ایران همه کسانی که در کادر درمانی هستند این چیز ها را می‌دانند.»

زندگی سخت است،‌ برای کسانی که نیازهای خاص دارند،‌ سخت‌تر هم می‌شود،‌ به‌خصوص در شرایطی که بچه‌ها در مدارس برای رو به روی شدن با آدم‌هایی با نیازهای خاص آموزش نمی بینند،‌ در رسانه‌ها درباره این مورد حرف زده نمی‌شود و همه منتظر هستند سالی یک بار مناسبت‌های جهانی را تبریک بگویند و بروند تا سال بعد.

کانون ناشنوایان ایران ۲۰ سال قبل از بهزیستی و در سال ۱۳۳۹ تشکیل شده و شاخه کنفدراسیون جهانی ناشنوایان در ایران است،‌ با این وجود امکانات چندانی ندارد که در اختیار ناشنوایان و خانواده‌هایشان قرار دهد. ساختمان کانون را با جمع‌آوری کمک‌های مردمی و خانواده ناشنوایان ساخته‌اند و کمک‌های دولتی به افراد با نیازهای خاص، آن‌قدر محدود است که نمی شود رویش حساب کرد؛ اما هنوز از هیچ بهتر است، کانون ۳۰ شعبه در شهرهای مختلف ایران دارد که هر کدام بر اساس امکاناتشان می‌توانند به مراجعه‌کننده‌ها خدمات بدهند، اما هنوز مشکلات جدی در زمینه آموزش ناشنوایان و خانواده‌هایشان و البته مردم عادی وجود دارد.

آبفروش که مسوول شاحه جوانان کانون ناشنوایان هم هست می‌گوید: « ما نمی‌خواهیم امکانات خاصی داشته باشیم، ‌ما نمی‌خواهیم برای ما تبعیض مثبت قرار دهند،‌ آن چیزی که ما نیاز داریم این است که به خاطر تفاوت‌هایی که داریم از حقوق‌مان محروم نشویم،‌ لایحه اشتغال افراد دارای نیازهای ویژه، سال‌هاست که در مجلس مانده، چندین دوره مجلس آمده و رفته است، دولت‌ها عوض شده‌اند اما این لایحه هنوز قانون نشده است، در صورتی که پیمان‌نامه‌های بین‌الملی، دولت‌ها را متعهد کرده بخشی از استخدام‌ها را از میان این افراد انجام دهند، ‌اما در ایران نه که استخدامی انجام نمی‌شود، حتی قانون آن هم تصویب نمی‌شود، اگر بخواهند جایی تعدیل نیرو کنند هم اول از کسانی که نیازهای خاص دارند شروع می‌کنند. هر چه هم ما تجمع و اعتراض می‌کنیم باز صدایمان شنیده نمی‌شود.»

خانم شهیدی، نایب رییس کانون ناشنوایان ایران، هم می‌گوید: « مهم‌ترین چیزی که ما می‌خواهیم این است که در کنار محدودیت‌ها امکانات ما دیده شود، تصویری که از افراد با نیازهای خاص وجود دارد تصویر خوبی نیست، درست است که بیشتر آنها کار ندارند،‌ یا دچار مشکلاتی هستند،‌ اما این افراد توانمندی‌هایی هم دارند که خیلی خوب است و این‌ها باید دیده شود تا نگاه‌ها در مورد افرادی که نیازهای خاص دارند تغییر کند.»

سالانه حدود ۱۴۰۰ نفر با اختلال شنوایی عمیق در کشور به دنیا می‌آیند. مشاوره های ژنتیک پیش از فرزندآوری می‌توانند این آمار  را تا نصف کاهش دهند،‌ اما ناشنوایی و کم‌شنوایی هیچ وقت کاملا از بین نمی‌رود،‌ حتی به فرض محال اگر از به دنیا آمدن تمام نوزادان ناشنوا جلوگیری شود، باز هم با افزایش سن، ‌عده‌ای از مردم دچار کم‌شنوایی و ناشنوایی می‌شوند، کانون و انجمن ناشنوایان ایران هر دو در حد بضاعت خودشان آموزش‌هایی برای ناشنواها و خانواده‌هایشان ارائه می‌دهند؛ هر چند ساعت این آموزش‌ها کم است و برای همه قابل دسترسی نیست.

کیفیت زندگی ما را آدم‌های اطرافمان تعیین می‌کنند،‌ می‌توانیم آدم‌هایی باشیم که کیفیت زندگی دیگران را بیشتر می‌کنیم، گاهی فقط با کمی صبرکردن،‌ آماده‌بودن برای شنیدن حرف دیگران و احترام به تفاوت‌ها؛، همان‌طور که شعار امسال روز جهانی ناشنوانیان ( هشتم مهر) می‌گوید: «ما با هم برابریم.»

شما میتوانید انشاهای خود را به آدرس ایمیل enshasara.ir@gmail.com ارسال کنید تا با نام شما در سایت انشا سرا قرار بگیرد.

یک پاسخ بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *